• وبلاگ : نور غدير
  • يادداشت : اتاق قرآن ، سنت و عقل
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    خيلي بي انصافي!!!!
    با عرض پوزش بايد بگم داستان گفتنت هم مثل بقيه حرفات دوزار نمي ارزه
    هرچند تاکنون هيچ نتيجه اي از بحث فکري با شما نگرفتم و شايد اصلا سالبه به انتفاع موضوع باشه اين بحث فکري ما!!!
    يه بار ديگه توضيح مي دم بلکه افاقه کنه
    در اين به ظاهر داستان شما فقط روي نکات منفي تکيه و اصرار شده
    و شبيه داستان هاي مرسوم و قديمي حسني است که من اصلا با آنها موافق نيستم و داستان من اساسا با آنها متفاوت است.
    متاسفانه از سر و کول حرف هاي شما عجله و سطحي نگري مي باره.
    بازم از شما خواهش مي کنم که کمي بيشتر و عميق تر فکر کنيد.
    پاسخ

    واي واي واي من داستاني نوشتم تا سيري کوتاه از قديم تا جديد را در بر بگيرد و در پايان قصه هم غلبه با صفات حميده است و روند خود داستان هم مثبت است چراکه مي فهماند با تلاش و اراده انسان تنبل مي تواند به قله ها برسد./// حالا شما بجاي حسني به اروپا مي رود بنويس «عليه به اروپا مي رود » يا «مرتضاي به اروپا مي رود» يا ... خوبه ؟!/// ولي شما نمي پسنديد و علت آن هم اين است که شهيد مطهري را دوست داريد و اين نحو قصه ها را بي ادبي به شهيد مي دانيد
    امان از خشکه مقدس هاي ...
    که خاري در گلوي حضرت امير عليه السلام بودند
    و در انقلاب ما خار گلوي امام و امثال شهيد و مطهري ...
    و امروز...
    پاسخ

    شايد شما درست بگوييد بهتر است با همان ادبيات شما تبليغ دين و انقلاب را کرد:--البته با عرض معذرت از ساحت شهيد مرتضي مطهري رحمة الله عليه--يکي بود يکي نبود زير گنبد کبود غير از خدا هيچ کس نبود . يه مرتضي کچلي بود که خيلي تنبل و بد اخلاق بود هر چي پدر و مادرش مي گفتند برو حمام و خودت را تميز کن گوش نمي کرد هميشه ناخن هاش دراز و بلند و پر از کثيفي بود. بچه ها صداش مي زدند --مرتضي کچل مرتضي کچل-- بعضي وقتا هم دورش را مي گرفتند و دست مي زدند و مي گفتند --مطهري مطهري برو حموم ور نپري-- يه روز وقتي داشت با دست نشسته غذا مي خورد بچه ها گفتند اين طوري مريض ميشي ولي مرتضي کچل قبول نکرد . شب تو خونه دلش درد گرفت بردنش دکتر آمپولش زدند و قرص و شربت بهش دادند تا آروم آروم حالش خوب بشه . بعد چند روز که مرتضي کچل و تنبل قصه ما خوب شد ديگه تصميم گرفت ناخن هاش را بگيره به موقع حمام بره و درسش را هم خوب بخونه از اون به بعد مرتضي ديگه خيلي خوب شده بود و همه دوستش داشتن و به اون احترام ميگذاشتند و آقا مرتضي هم هر روز پيشرفت مي کرد و بزرگ مي شد و يواش يواش همه دنيا قبولش کردند و ... (پايان)- همچنين بايد براي ديگر شخصيتهاي بزرگ علمي و انقلابي شيعه هم بر همين منوال داستان سرايي کنيم ( از محضر مرحوم شهيد آية الله مطهري رحمة الله عليه و همه شهدا و علما معذرت خواهي مي کنم از اين نحو قصه گفتن ها )
    سلام
    از جواب شما در مورد اسم اشخاص قانع نشدم، چون تفصيل شما(صاحب اختيار بودن و يا نبودن) ربطي به اشکال من نداشت.
    اگر توجه کنيد مي بينيد که اگر بخواهيم حرف شما را قبول کنيم بايد آن را در مورد اسم اشخاص هم وارد بدانيم چون احتمال خطاکار بودن افراد به قول شما صاحب اختيار تقريبا صددرصد است.
    اين حقيقت انسان است در مورد کسي غير از معصومين نمي شود ادعا کرد که از خطا بري هستند.
    در مورد داستان هم وضع فرق نمي کند، براي يک داستان نويسي موفق با توجه به سبک داستان من بايد از شخصيت هاي سفيد و سياه در داستان پرهيز کرد، واقعيت اکثر انسان ها شخصيتي ما بين اين دو است يعني خاکستري
    اين يکي از اصول داستان نويسي حرفه ايست.
    حالا اين مهم است که شخصيت خاکستري داستان من که اسم حسني دارد به کدام سمت متمايل است ، اگر مي خواستم ناخودآگاه شنونده را به اين اسم بدبين کنم خاکستري را متمايل به سياه مي کردم.
    در حالي که اين رخ نداده و شخصيت حسني يه سير صعودي به سمت سفيد را داراست و اين يعني يک انسان در حال رشد خوب
    و براي شنونده هم جذاب و قابل پذيرش است. چون مي تواند با شخصيت داستان همزادپنداري کند، در حالي که اگر شخصيت داستان سفيد يا سياه باشد چنين اتفاقي نمي افتد و شنونده داستان را پس مي زند.
    در مورد حرف هايم خوب فکر کنيد و عجولانه پاسخ ندهيد دوست عزيز
    خيلي ممنون
    موفق باشيد به رضاي الهي

    پاسخ

    عرض کردم اگر واقعا فکر مي کنيد اين جواب ها براي ارائه به پيشگاه الهي کافي است به همان عمل کنيد.
    سلام دوباره
    نه فراموش نکرده ام ولي مثل اينکه شما هم دقت نکرديد که من چه گفتم، گفتم که من به کار سلبي شما اعتقادي ندارم. جواب نقضي:با اين نگاه تند شما از فردا ديگر نبايد اسم فرزندانمان را هم از اسامي اهل بيت بگذاريم چون ممکن است که انسان هاي خطاکاري شوند و به نام مبارک اهل بيت آسيب وارد شود!!! اين کج سليقگي است که فکر کنيم که موارد منفي در ابتداي شخصيت حسني باعث کم ارزش شدن اهل بيت مي شود، حدس مي زنم اگر من اسم شخصيت داستان را عمري مي گذاشتم شما به من اشکال مي کرديد که چرا امتيازات خوب در اين داستان را به اين اسم نسبت مي دهي؟!! فکر مي کنم مشکل شما اين است که در يک سري نگاه هاي شعاري و سطحي گير کرده ايد البته به خاطر اين صراحت کلامم عذر مي خواهم.

    البته من در کل از اين خيرخواهي شما نسبت به خودم ممنونم
    پاسخ

    در مورد اسم اشخاص حقيقي : اولا اسم براي افراد صاحب اختيار است ولي قصه هيچ اختياري از خود ندارد ثانيا نامگذاري افراد به اسمهاي نيک جزء دستورات اسلام است/// و اما در نام گذاري به عمري هم چون قصه سرايي است و به فرمايش خودتان حرف از کار بر روي ناخوآگاه اجتماعي است بله بايد نقاط کليدي منفي را در نظر گرفت و آنها را محور داستان قرار داد تا بچه شيعه خودبخود از عمر بدش بيايد /// البته اين کاري را که من به شما تذکر دادم دشمنان اهل بيت پايه گذاري کرده اند و در طول دهها سال بر آن پافشاري شده است و با يک بار گفتن و يک نفر گفتن اين فرهنگ عوض شدني نيست/// و اما ميدان تبليغ و اثر گذاري بر ناخودآگاه اجتماعي جامعه با بيان مباحث علمي خيلي متفاوت است مثلا در روايات وارد شده است که بعد از نزول آيه انذار عشيره و قصه مفصل آن پيامبر حضرت علي را به جانشيني خود معرفي کردند و آب دهان (به زبان فارسي «تف») به رو و سينه حضرت علي انداختند ولي يک مبلغ و کسي که مي خواهد بر ناخودآگاه مردم اثر بگذارد نبايد بگويد پيامبر به علي تف انداخت بلکه ميگويد پيمبر از آب دهان تبرک جستند و دهان و سينه علي را متبرک کردند اين طوري هم مطلب بيان شده هم اثر منفي ندارد
    ضمنا ريشه يابي شما هم ربطي به نوع فعاليت من ندارد و هرگز به اين معتقد نبودم که هدف وسيله را توجيه مي کند.

    موفق باشيد به رضاي الهي
    خوشحال مي شوم اگر باز جا دارد اين بحث ادامه پيدا کند.

    پاسخ

    عزيز دلم مثل اينکه اساس اشکال من را فراموش کرده ايد و بر يک مبناي ديگر جواب مي دهيد اصل اشکال اين بود که از اسم حسن و علي استفاده کردن کار درستي نيست چه قبلي ها چه جديداً و الا شما داستان بنويس که آزيتا خيلي درس خواند و رفت خارج و ... (گفتم اگر حسن نيت شما را حس نکرده بودم اصلا وارد بحث نمي شدم ) بهر حال اگر جواب خود را در روز قيامت براي خداوند متعال و حضرت زهرا سلام الله عليها قانع کننده مي دانيد مرا عفو فرماييد ولي حقير جرأت اينگونه کارها را ندارم و قصد اذيت و توهين به شما راهم نداشتم
    سلام

    خواهش مي کنم کمي از پيش داوري ها و ذهنيت هاي بسته قبلي را کنار بگذاريد و عاقلانه به اين مطلب نگاه کنيد ، دوست عزيز اگر توجه بفرماييد حسني در اين داستان يک سير صعودي را دنبال مي کند و اين براي يک انسان غير معصوم اصلا چيز عجيبي نيست حتي اگر اسمش حسن باشد، و به خاطر همين طبيعي بودن در ناخودآگاه خواننده بيشتر اثر مي گذارد، چون نوشته اي بدور از طرح شعاري است، کار بر روي ناخودآگاه و به دور از شعاري نوشتن تاثير خيلي بيشتري دارد. گذشته از اين چرا شما به نهايت داستان که حسني دغدغه ارتقاء کيفيت آموزش عربي براي فهم کلام خدا و اهل بيت را دارد اصلا توجه نکرديد؟و بايد به نکته هم اشاره کنم که اين خشکه مذهبي است که براي زبان انگليسي هيچ ارزشي قائل نباشيم.خوب است که من اشاره کردم که حسني زبان انگليسي را خوب مي خواند چون در سفر به آن نياز داشت!اگر واقعا شما دقت کافي را نداريد بد نيست که به برخي از امتيازات حسني در اين داستان اشاره کنم:

    1.همت بالا

    2.خوب درس خواندن

    3.استعداد شگرف در مديريت

    4.دغدغه فهم بهتر دين براي دانش آموزان

    5.نگاه عميق به شيوه تدريس در کشور

    6.استقامت در باورهاي درست تا جايي که موجب برکناري او مي شود.

    7...
    پاسخ

    عزيز دلم مثل اينکه اساس اشکال من را فراموش کرده ايد و بر يک مبناي ديگر جواب مي دهيد اصل اشکال اين بود که از اسم حسن و علي استفاده کردن کار درستي نيست چه قبلي ها چه جديداً و الا شما داستان بنويس که آزيتا خيلي درس خواند و رفت خارج و ... (گفتم اگر حسن نيت شما را حس نکرده بودم اصلا وارد بحث نمي شدم ) بهر حال اگر جواب خود را در روز قيامت براي خداوند متعال و حضرت زهرا سلام الله عليها قانع کننده مي دانيد مرا عفو فرماييد ولي حقير جرأت اينگونه کارها را ندارم و قصد اذيت و توهين به شما راهم نداشتم
    سلام
    در جواب به نظر شما در مورد مطلب "حسني به اروپا مي رود"
    بله فکر کرده ام و از خيلي وقت پيش از اين مساله مطلع بودم ، اگر توجه کرده باشيد متوجه مي شويد که من در اين داستان از حسني يک تصوير مثبت به تصوير کشيده ام،اين را مي گويند کار بر روي ناخودآگاه اجتماعي و اين روش را بهتر از روش شما(که صرفا يک کار سلبي و کم نتيجه است) مي دانم.

    موفق باشيد به رضاي الهي
    پاسخ

    سلام عليکم- الحمدلله که اطلاع داشته ايد و تاسف مي خورم که با اطلاع از اصل موضوع چرا مرتکب شديد.- در اين داستان (غير از اين که صحه بر صفت هاي قبلي مثل تنبلي گذاشته ايد) شما دقيقا داريد موارد منفي ديگري را که از صفت کچل و تنبل بدتر است به آن اضافه مي کنيد (مثلا بزرگ نمايي اروپا و علاقه مندي براي رفتن به خارج و اهميت دادن به زبان انگليسي ).- حکمت اقتضا مي کند برخي جاها کار سلبي باشد و در بررسي سخنان حضرت حق که خود خالق عقل است و همچنين سخنان محمد و آل محمد عليهم السلام که در اعلي مرتبه از حکمت و تعقل مي باشند مشخص مي شود که برخي جاها کار ايجابي خلاف عقل و منطق صحيح است و بسيار آسيب رسان ؛ البته برخي جاها هم نياز به کار ايجابي دارد ؛ ولي تشخيص جايگاه مناسبش و فرار از افتادن در دام مغالطه کار ساده اي نيست.- و در يک کلام خلاصه و مفيد: اين طريق فعاليتها (که به ظاهر ايجابي و مثبت هستند) وقتي ريشه يابي شود منتهي مي شود به اين جمله که « هدف وسيله را توجيه مي کند » و اين حرف کاملا غلط است.چون حس کردم داراي حسن نيت هستيد اطلاع و تذکر دادم و خود را خدمتگزار همه محبان اهل بيت مي دانم با تشکر فراوان التماس دعا يا علي