• وبلاگ : نور غدير
  • يادداشت : اتاق قرآن ، سنت و عقل
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    امان از خشکه مقدس هاي ...
    که خاري در گلوي حضرت امير عليه السلام بودند
    و در انقلاب ما خار گلوي امام و امثال شهيد و مطهري ...
    و امروز...
    پاسخ

    شايد شما درست بگوييد بهتر است با همان ادبيات شما تبليغ دين و انقلاب را کرد:--البته با عرض معذرت از ساحت شهيد مرتضي مطهري رحمة الله عليه--يکي بود يکي نبود زير گنبد کبود غير از خدا هيچ کس نبود . يه مرتضي کچلي بود که خيلي تنبل و بد اخلاق بود هر چي پدر و مادرش مي گفتند برو حمام و خودت را تميز کن گوش نمي کرد هميشه ناخن هاش دراز و بلند و پر از کثيفي بود. بچه ها صداش مي زدند --مرتضي کچل مرتضي کچل-- بعضي وقتا هم دورش را مي گرفتند و دست مي زدند و مي گفتند --مطهري مطهري برو حموم ور نپري-- يه روز وقتي داشت با دست نشسته غذا مي خورد بچه ها گفتند اين طوري مريض ميشي ولي مرتضي کچل قبول نکرد . شب تو خونه دلش درد گرفت بردنش دکتر آمپولش زدند و قرص و شربت بهش دادند تا آروم آروم حالش خوب بشه . بعد چند روز که مرتضي کچل و تنبل قصه ما خوب شد ديگه تصميم گرفت ناخن هاش را بگيره به موقع حمام بره و درسش را هم خوب بخونه از اون به بعد مرتضي ديگه خيلي خوب شده بود و همه دوستش داشتن و به اون احترام ميگذاشتند و آقا مرتضي هم هر روز پيشرفت مي کرد و بزرگ مي شد و يواش يواش همه دنيا قبولش کردند و ... (پايان)- همچنين بايد براي ديگر شخصيتهاي بزرگ علمي و انقلابي شيعه هم بر همين منوال داستان سرايي کنيم ( از محضر مرحوم شهيد آية الله مطهري رحمة الله عليه و همه شهدا و علما معذرت خواهي مي کنم از اين نحو قصه گفتن ها )